فرشته کوچولوی مامان و بابایی

اولین روز مامان شدنم

1392/10/10 22:14
نویسنده : مامان پروین
154 بازدید
اشتراک گذاری

لبخندسلام نفس مامانی خوبی؟توی دل مامانی بهت خوش میگذره اوچولوی من؟

اگه بدونی من و بابایی چقدر از اینکه تو نفس اومدی پیشمون خوشحالیم،عاشقتممممم

خب بزار واست تعریف کنم که ما کی فهمیدیم تو پیشمونی،من که قبل اینکه بفهمم هم مطمئن بودم و همش به خاله هات و بابایی میگفتم که تو اومدی حتی خاله ها هم به دلشون افتاده بود که تو اومدی،خلاصه منو بابایی پنج شنبه 5 دی ماه رفتیم خونه خاله مریم که به ننه سر بزنیم آخه ننه بعد از جشن اومدن نیکا جونم دختر داییت بروجرد نرفت و خونه خاله مریم موند،منم به بابایی گفتم همون روز یه بیبی واسم بخره تا بهش بگم که شما اومدی فردای همون روز یعنی جمعه صبح من که واسه نماز صبح بیدار شدم ساعت 5:45 بیبی رو گذاشتم و دیدم یه هاله کمرنگ افتاد به خاله مریم و بابایی نشون دادم اونا گفتن بزار چند روز بعد دوباره امتحان کن ،منم که مطمئن بودم تو پیشمی گفتم باشه بعد به بابایی گفتم بره یه بیبی دیگه بخره،خلاصه امروز 8 دی ماه 1392 من بازم بیبی گذاشتم و دیدم مثبت شد زودی به بابایی گفتم و اگه بدونی چقدر ذوققققققققققق کرررررررررررررردد خیلی خوشحال شده بود همش باهات حرف میزنه و لمست میکنه عاشقتیمممممممممم فرشته مامان و بابا اینم نشونه اومدن فرشته کوچولو پیش ما

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)